فرصتی برای عاشقی
از این قلب آتشین که مرد یخی را آب کرده ، آب و بی تاب و بی رمق
و متصل به برنده ی اول ، کشنده ی آخر ، در مسیر تو در تو ، من در من
، به راهی که نه آهی ، که فرصت برای درنوردیدن به شکل عاقبت
گرایی ، به شکل دیگر نه افسردگی نه خاطرات بد مٌردگی ، کوچکترین
حیات را رقم نمی زنند
آه !! شٌکر از این عاشقی با کسی ، در بی کسی ، شنیدن صدای آب
زندگی ، آفرین بر این احسن تقویم
آفرین بر این "نه " به خودپرستیهای دیگران
دلم که شکست ، نگذاشتم که بگیرد سپردمش به باب توکل ،
همین که رسید خودم پرید
خودم پرید... خودم پرید .. خودم پرید
من دیگر نیستم ، به جان ستاره نیستم ...خدا قلمم را آزاد کرد ... تا از
عشق حلال تو ، حرام ننویسم
می دانم کسی نفهمید... اما کسی ، چه بی کسی