سیر عاشقی
یکی کاسب به کار اندرونی شدی ، خدایش رزق او وافر فرمود و اولاد نیک روی، یکی برده به خیال ، سر از گبری به مسلمانی گرفت ، آتش دوزخ
بر او برد شد ، دیگری طرار بود به زندان شد ، پس از چندی قاضی حکم به رهاییش فرمود ، چون نَفَسی در باغ گشت ، به سجود افتاد ، به حال
تضرع ، عرضه میداشت : خدایا از آن خودی که بودم آزادم کن ، پروردگار بر او نظر رحمت بیافکند ، کمی بعد عاشق شد ،
و چنین دان حال تطورات درونی که گر سودا گر باشی خدایت نیز خدای سوداگران است ، گر مصلحت اندیش باشی خدایت ، خداوندگار بردگان
است ، و گرت با سیر نون یونسی ، به اضطرار لا اله الا انت رسیده ای ، خدایت ، خدای ارحم الراحمین است ...
اینان که نوشتم در تفسیر سه شریفه ی کریمه ی لطیفه از کتاب بود :
ان الذین امنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا
عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا
و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له الشیطان فهو له قرین